یعنی
لازم است توضیح بیشتری بدهم؟ به نظر خودم که عنوان کاملا گویاست. جوگیری خر است و
به قول شاملو "این همه ی اعتراف هاست". - حالا البته درست هم نبود پای
شاملو را بکشیم وسط، ولی خب شاعران این شعرها را گفته اند که یک جایی به دردی
بخورد بالاخره -. - آخر هم ما یک روزی می میریم و نمی فهمیم این خط تیره ها را
باید به شکل _ گذاشت یا - ؛ و نقطه و ویرگولها را هم قبلشان گذاشت یا بعدشان، و یا
اصلا نگذاشت و خودشان در حکم نقطه اند فی المثل -. اما از آنجایی که بعد از چندین
روز سری به اینجا زده ام و قصد دارم با یک اینترنت ذغالی، مطلب را پست کنم، احساس
می کنم که حیف است به همان سه خط اکتفا کنم.
اگر بخواهم از یکی از راههای قدیمی و البته ضایع برای باز کردن یک
موضوع کمک بگیرم، باید اینطور ادامه دهم: جوگیری، انواع متفاوتی دارد. آدمی گاهی
جوگیر یک محیط می شود (مثل مهاجرینی که به صورت یک شهروند عادی از ایران می روند و
به شکل یک منتقد/ مبارز/ تحلیلگر در غرب ظهور می کنند!)؛ گاهی جوگیر یک عقیده/
دیدگاه/ مشی سیاسی می شود؛ گاهی جوگیر یک موقعیت/ منزلت می شود؛ گاهی هم جوگیر
وبلاگ نویسی می شود و جای پست گذاشتن، جوگیری را تیپ شناسی می کند. که این حالت
آخر خیلی خطرناک است.
و الان که پاراگراف قبل را خواندم دیدم که اصلا آن گونه ای که مد نظر
خودم بوده و متهم به خر بودگی، در این انواعی که نوشته ام نیست. و آن هم آن نوعیست
که آدمی در رابطه اش با دیگران جوگیر شود. یعنی با یک دیگری ای برخورد کند و خیلی
جوگیرانه تصور کند که دیگر در طول زندگی اش با هیچ آدمی، خوبتر و عالی تر و کاملتر
از این آدم برخورد نخواهد کرد. حالا البته امیدوارم که این را با عشق اشتباه
نگیرید، چون در عشق هم ممکن است چیزی شبیه این اتفاق بیفتد، ولی این چیزی که من می
گویم فرق دارد! این جوگیری است!
مثلا همکلاسی ای داشتم که کلا دل خوشی هم
از سایر هم ورودیهایمان نداشت؛ یکبار همانطور که در حیاط دانشکده ایستاده بودیم و
حرف می زدیم، یکی از دانشجوهایی که تازه با او آشنا شده بود را دید و بعد از سلام
و احوالپرسی گرم و کلی نوشابه باز کردن برایش، وقتی که رفت به من گفت این فلانی را
می بینید، حاصل تفکرات یک روزش، به اندازه تفکرات یکسال کل بچه های کلاس است، نمی
دانید که چه آدم باسواد و اهل فکر و اندیشه ایست. اولین چیزی که بعد از شنیدن این
جملات مضحک و پر از اغراق به ذهنم رسید این بود "چه جوگیر!". یا دوستی
که معمولا با هم چت می کردیم و یکبار خیلی ذوق زده و خوشحال می گفت که پریشب ها با
یک خانمی آشنا شده که دقیقا همان کسی بوده که مدتها بوده دنبالش می گردد و خیلی
عالی بوده و چقدر همه چیزش خوب بوده و خلاصه "خود خودش" بوده. و بعد از
اینکه یک ساعت آخر شب با هم چت کرده اند، فردا صبحش هم آمده به دیدنش و وای چقدر
خوب بوده و چه عالی و اینها. بعدش هم داشت حتی به طور ضمنی فحش می داد به دیگرانی
که هیچوقت درکش نکرده اند و خدایی که رهایش کرده بوده و حالا فرشته ی نجاتش را
پیدا کرده. گفتن نصف این حرفها هم برای من کافی بود تا بفهمم که نه با یک نجات یافته
یا به معشوق رسیده یا یک مرد سعادتمند، بلکه با یک "جوگیر" روبرو ام.
فهمیدن اینکه آدمهای جوگیر چطور با مغز به
زمین می خورند و چه اشتباه خنده داری کرده اند، نیاز به هوش و استعداد زیادی
ندارد. یک انسان را با یک ابَر انسان یا یک فرشته اشتباه گرفتن، کار یک آدم عاقل
نیست. همانطور که فکرش را می کردم، این خانم فرشته مدتی بعد بساطش را جمع کرد و از
خانه ی این مرد سعادتمند رفت! آن همکلاسی جوگیر هم که اصلا نیازی به گفتن ندارد که
دو هفته ی بعد، به آن دوست اندیشمند و متفکرش حتی سلام هم نمی کرد.
می خواهم اینطور بگویم که
"جوگیری" جزو آن صفتهایی بود که من آدمها را با آن، به آدمهایی که می
شود رویشان حساب کرد، و آدمهایی که "هیچ فایده ندارند" تقسیم می کردم!
تا این حد برایم صفت ضایعی بود که هیچ رقمه نمی شد به صاحبش امیدی داشت! ولی خب
واقعیت این است که این همه ی جریان نیست. مسئله این نیست که بعضی آدمها هستند که
به شکل ضایعی گاهی جوگیر می شوند؛ اطلاعات جدیدم نشان می دهد شاید همه ی ما آدمها،
از جمله خود من که چقدر هم همیشه خودم را از جوگیر شدن حفظ می کرده ام، می توانیم
در موقعیتهایی جوگیر شویم! حتی در حینی که خودمان هم می دانیم که داریم جوگیرانه
برخورد می کنیم!
البته عامل این نتیجه گیری جدید، اتفاق
دیگری بوده ولی خاطراتم را که زیر و رو می کنم می بینم که در گذشته هم سابقه ی این
شکل جوگیری ها را داشته ام! مثلا آن روزی که بعد از فلان کلاس وقت گذاشتم و منتظر
ماندم تا استاد سرش خلوت شود و از فلان دانشجویی دفاع کنم که اجازه ی شرح و بسط
کنفرانسش را آنطور که باید به او نداده بود، در حالی که فلان دانشجویی که به طور
معمول هم در کلاس نیم متر زبان داشت و در همه ی حوزه ها صاحب نظر، کل زمان کلاس را
به ارائه ی کنفرانسی که چیز خاصی هم نبود اختصاص داد. استاد هم از توجه من کلی
تشکر کرد و در جلسات بعدی از آن دانشجو به طور ضمنی عذرخواهی کرد و از این کارها.
هرچند که از این کار خودم پشیمان نیستم، ولی آن تصور خنده داری که فکر کرده بودم
از چه دانشجوی پر و باسوادی دارم دفاع می کنم، اسمش چیزی به جز جوگیری نبود!
مخصوصا که به مرور زمان فهمیدم این آدم کلکسیونی از مزخرفترین اخلاقها و
رفتارهاییست که من در طول عمر خودم تا بحال مجموعش را در یک شخص ندیده ام. اگر هم
فکر می کنید این توصیفی که من در خط قبل کردم، خودش یک جور جوگیریست، باید بگویم
که خب شما که این آدم را ندیده اید؛ اگر می دیدید به احتمال زیاد این فکر را نمی
کردید!
یا این جوگیری اخیرم. اخیر که می گویم یعنی
دو ماه پیش مثلا. چون گاهی صبر می کنم از جریانی فاصله بگیرم و اجازه دهم که اگر
پس لرزه ای هم دارد رخ دهد و وقتی که به اصطلاح "صدای حادثه خوابید"
راجع به آن قضاوت کنم؛ هرچند که گاهی اوقات طول زمان، تغییری در این قضاوت ایجاد
نکند؛ مثل الان. یعنی این را از همان وقت تا الان همین شکلی در ذهنم داشتم. و از
همان روز اولش هم می دانستم که جوگیری خر است و کاریش هم نمی شود کرد. وقتی داریم
از جوگیری در رابطه می گوییم، خب حدسش خیلی هم کار سختی نیست که الان می خواهم
بنویسم که اخیرا با کسی آشنا شدم؛ و هرچند نه مثل آن آقای به سعادت رسیده، ولی در
طول آن چند ساعتی که با هم بودیم من به طور مداوم هی به این نتیجه می رسیدم که
"چه آدم خوبی!" و این روند نتیجه گیری مثبت هی همینطور ادامه داشت در
طول آن چند ساعت. برای من بدبینی که اگر ملائک آسمانی را هم ببینم این توانمندی را
دارم که یک ایرادی از اخلاق و رفتار و احیانا طرز فکرشان بگیرم، این تجربه کمی
عجیب بود. امیدوارم متوجه باشید که اینجا بحث اصلا سر این نیست که او واقعا آدم
خوبی بود یا نبود؛ از دو حالت خارج نیست، یا بوده یا نبوده. مسئله این است که بعد
از این آشنایی -حضوری- من نمی توانستم جلوی جوگیر شدن خودم را بگیرم! مدام برایش
در این شبکه های مجازی کوفتی مسیج می دادم و چون خودم هم می دانستم که به شکل
تابلویی جوگیر شده ام گاهی هم می گفتم "ببخشید که من هی مزاحم می شم
ها!!" لایک و پلاس زدن و کامنت گذاشتن هایم، هنوز مطلبش را ننوشته آنجا بود!
بدبختی این بود که در اینترنت فقط در یک فضا هم دنبالش نمی کردم که خیالش راحت
باشد بقیه ی جاها از گزند من در امان است. آشکارا جوگیر شده بودم و هرچند که همه ی
توانم را برای مقابله با این جوگیری به کار گرفتم، ولی پیدا بود که موثر نبود! او
هم که اول فکر کرده بود با یک آدم سالم روبروست خیلی محترمانه جواب مسیج ها را می
داد و کاری به کارم نداشت. ولی خب تشخیص یک آدم جوگیر خیلی هم کار سختی نیست!
تدریجا روند صحیح را انتخاب کرد که همانا پاسخ ندادن به مسیج هاست و بعد هم که
اینطوری. (خوبی وبلاگ نوشتن این است که کسی وسط متن از شما نمی پرسد
"چطوری؟"، تا شما هم مجبور نشوید جواب بدهید که به شما مربوط نیست دوست
عزیز!)
بله؛ جوگیری خر است و این همه ی اعتراف
هاست. در واقع اگر بخواهیم از مجموع همه ی این حرفها یک نتیجه ای بگیریم که نتیجه
گیری اخلاقی متن شود، من باید خیلی نادم و پشیمان، در حالی که امیدوارم شما متوجه
عمق فاجعه ی جوگیری، و البته احتمال گریزناپذیری اش شده باشید، به دوربین نگاه کنم
و پیامم برای همه ی جوانها این باشد که در چنین شرایطی، از موقعیتهایی که منجر به
بروز جوگیری تان می شود تا یک مدت زمان مشخصی اکیدا پرهیز کنید. مثلا حتی سمت
فضاهایی که با سوژه ی مورد نظر روبرو خواهید شد هم، نروید! و نکته ی دیگر هم که
البته به دلیل تنهایی همیشگی ام، برای خودم رخ نداد این است که مخصوصا نظرتان راجع
به این آدم را هرگز با کسی در میان نگذارید؛ چون ممکن است طرف بردارد آن را در
وبلاگش بنویسد و کلی هم به ریشتان بخندد. بله؛ احتیاط همیشه شرط عقل است. حالا بعد
از رعایت همه ی اینها اگر دیدید که همچنان هم بدتان نمی آید با او در ارتباط
باشید، خب شاید واقعا هم آدم خوبی بوده! کسی چه می داند! به هر حال التفات داشته
باشید بر این امر مهم که اگر آن نکات را رعایت نکنید دیگر سوژه ای نمی ماند که شما
بخواهید با او در ارتباط باشید یا نباشید!
یعنی
لازم است توضیح بیشتری بدهم؟ به نظر خودم که عنوان کاملا گویاست. جوگیری خر است و
به قول شاملو "این همه ی اعتراف هاست". - حالا البته درست هم نبود پای
شاملو را بکشیم وسط، ولی خب شاعران این شعرها را گفته اند که یک جایی به دردی
بخورد بالاخره -. - آخر هم ما یک روزی می میریم و نمی فهمیم این خط تیره ها را
باید به شکل _ گذاشت یا - ؛ و نقطه و ویرگولها را هم قبلشان گذاشت یا بعدشان، و یا
اصلا نگذاشت و خودشان در حکم نقطه اند فی المثل -. اما از آنجایی که بعد از چندین
روز سری به اینجا زده ام و قصد دارم با یک اینترنت ذغالی، مطلب را پست کنم، احساس
می کنم که حیف است به همان سه خط اکتفا کنم.
اگر بخواهم از یکی از راههای قدیمی و البته ضایع برای باز کردن یک موضوع کمک بگیرم، باید اینطور ادامه دهم: جوگیری، انواع متفاوتی دارد. آدمی گاهی جوگیر یک محیط می شود (مثل مهاجرینی که به صورت یک شهروند عادی از ایران می روند و به شکل یک منتقد/ مبارز/ تحلیلگر در غرب ظهور می کنند!)؛ گاهی جوگیر یک عقیده/ دیدگاه/ مشی سیاسی می شود؛ گاهی جوگیر یک موقعیت/ منزلت می شود؛ گاهی هم جوگیر وبلاگ نویسی می شود و جای پست گذاشتن، جوگیری را تیپ شناسی می کند. که این حالت آخر خیلی خطرناک است.