۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

از حال من اگر خواسته باشی

آدم اگر یک ذره ذوق و خلاقیت داشته باشد، پست وبلاگش را اینطور شروع نمی کند، آن هم بعد از مدتها که می خواهد به روزش کند. ولی خب همین آدم اگر اندکی خسته و کمی سرخورده و مقداری کلافه باشد، هیچ چیزی بعید نیست. امروز به این ویژگی مثبت توالت ایرانی فکر می کردم که بر خلاف نوع فرنگی اش به شما این امکان را می دهد که پاهایتان را ببینید. پاهای خسته تان را. پاهای از صبح راه رفته و چند ساعت ایستاده و چند ساعت ناراحتی و اعصاب و روان خط خطی شده را به دوش کشیده و مسیریابی کرده و از این مقصد به مقصد دیگری رفته را. امروز پاهای خسته و در کفش مانده ام، من را یاد علی بچه های آسمان انداخت. داشتم فکر می کردم کاش حوض داشتیم، و ماهی هایی که شاید پاهای خسته اند را ببینند.

مدتیست که به شکل غم انگیزی، حسرت بودن کسی را خوردن، برایم احمقانه شده. ولی اگر کسی می بود یک جایی که برایش نامه بنویسم، از این روزهایم شاید می نوشتم. این آخر شبهایی که خستگی روزش با من مانده و با خواب هم تمام نمی شود و اضافه می شود به روز بعد.