۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد


زندگی های ایده آل، شاید گاهی با زندگی در خانه های ایده آل، در ذهنمان تجسم می یابند. اینکه گاهی در یک فیلم سینمایی، داستان را فراموش می کنیم و محو خانه ای می شویم که بازیگر در آن زندگی می کند؛ اینکه از فلان نقطه ی شهر که می گذریم بناهای خانه ها را نگاه می کنیم و فکر می کنیم آدمهای داخلش حتما خیلی خوشبختند، اینکه از ورق زدن مجلات معماری و دکوراسیون داخلی لذت می بریم، یعنی یک نسبتی می بینیم بین کیفیت زندگی و محل/ مکان/ وضعیت زندگی.


اما من از بین همه ی بخشها و اجزای یک خانه؛ از بین پذیرایی های نورگیر و دلباز، اتاق خوابهای دنج با دکوراسیون جذاب، راهروهای با سلیقه طراحی شده، یا آشپزخانه های بزرگ و خلوت، یا پلکان خانه های دوبلکس که گاهی می خواهند عظمت را در چشم بیننده فرو کنند، یا ایوان هایی که رو به باغی بزرگ ساخته شده اند، یا حیاط و باغ خانه های ویلایی، ترجیح می دهم خانه ام یک حمام دلباز و بزرگ و خوش منظره داشته باشد. یک سرویس حمام با پنجره های بزرگ که همینطور که در وان دراز کشیده اید، گلهایی که پای درختهای حیاطتتان کاشته اید را هم ببینید. که آسمان و خط افق را ببینید. که گاهی آفتاب اصلا اذیتتان کند و پرده ی کرکره ای پارچه ای که مخصوص پنجره هایش خریده اید را طوری تنظیم کنید که نور ملایمی بتابد. سرویس حمامی که از همان کودکی هایم فهمیده ام، در کشور من هرگز ساخته نخواهد شد. به این آرزویم که فکر میکنم یاد فروغ می افتم که روزی نوشته است «سهم من آسمانیست، که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد». و من در سرزمینی که تابیدن آفتاب به موهایم را هم از من گرفته اند، دلم می خواهد در حضور درختان و خورشید و گلها، در وان حمام برهنه باشم.


اینجا همه ی حمام ها از چهار طرف با دیوار محصورند. حالا شاید یک پنجره ی کوچک هم برای نور و تهویه بالای یکی از دیوارها گذاشته باشند، وگرنه که در طول روز هم باید چراغ را روشن کنید. و از آن مهمتر اینکه فضای سرویس بهداشتی خانه ها، فضاییست که هر معماری دلش می خواهد تا جایی که ممکن است از آن کم کند، تا به جاهای دیگر خانه اضافه شود. یک فضای سه متر در سه متر در می آورند که یک گوشه اش توالت است، این طرفش روشویی، آن گوشه اش هم یک دوش که به دیوار نصب شده، و یک هرزآب کف زمین و تمام. اگر لطف کرده باشند و توالت را از حمام جدا کرده باشند هم اتفاق خاصی نمی افتد. اتاقکیست که یک دوش سقفی (ثابت) کنارش نصب شده، و من که تا به حال هیچ چیز چشمگیر دیگری در حمام خانه ها ندیده ام؛ شاید گاهی هم یک توالت فرنگی آن کنار بوده. و یک رختکن هم کنار حمام درآورده اند، که در مورد این آخری باید کلی هم قدردانشان بود.


از همه ی کوفت و زهرمارهای دنیای مدرن، که برای مصرف و مصرف و مصرف ساخته می شوند و خالقانشان به هیچ چیزی جز سود بردن خودشان فکر نمی کنند، مخصوصا به خاصیت محصول تولیدیشان؛ من هر آن چیزی را که در یک حمام بشود از آن استفاده کرد دوست دارم. مثل شمعهای عطری ای که نمی دانم تا به حال کسی کنار وان حمام روشنشان کرده یا نه. مثل صابونها و لوسیون های رنگارنگ که این یکی با گیاه فلان ساخته شده و آن یکی با عصاره ی میوه ی بهمان. چیزهایی که خودم می دانم احتمالا هیچ چیز خاصی ندارند جز رنگ و لعاب و البته عطر. یک خانه و زندگی و البته درآمدی اگر داشته باشم روزی، اگر هنوز این شوق در دلم مانده باشد و حمام خانه ام یک ذره شباهت به آنچه که می خواهم داشته باشد، احتمالا بخش قابل توجه درآمدم را صرف خریدن شامپوهای مو و بدن می کنم. (بعد از اینکه به پزشک متخصص پوست و مو مراجعه کردم البته؛ و حیرتی که باید بکند را کرد از کم شدن و ریختن موهایم). این حوله های لوله شده را هم نمی دانم چرا انقدر دوست دارم که در کمدهای حمام «مجلات» فقط دیده می شود. چیزهایی که به بهداشت پا مربوط می شوند را هم دوست دارم؛ مثلا این ابرهایی که ساخته شده اند برای گذاشتن لای انگشت های پا؛ نمی دانم با چه هدفی. شاید برای راحت تر لاک زدن ناخن های پا مثلا - می بینید چه آدمهای بیکاری پیدا می شوند؟ چند تکه ابر را به شکلی برش می دهند که بشود لای انگشتهای پا گذاشت؛ بعد یک آدم خلی مثل من هم پیدا می شود که دلش بخواهد در حمام خانه ی ایده آلش، قبل یا بعد از حمام از این ابرها استفاده کند-. امیدوارم تا روزی که من صاحب چنین حمامی می شوم، به جز «کسی که» پا را ماساژ بدهد، وسیله ای هم ساخته شده باشد که جای خالی چنین کسی را جبران کند، چون ماساژ پا را هم دوست دارم.


اگر چنین حمامی داشته باشم، شاید با گلهای خشک، شمعها، مجسمه های شیشه ای، صدفها و گوش ماهی ها، و چیزهایی این چنینی هم تزئینش کنم. شاید اصلا بخشی از زندگی ام را بردارم ببرم در حمام.


از ظهر که پیش از نوشتن اینها، دنبال عکس می گشتم برایش، حداقل پنجاه صفحه از فلان سایت عکس را با موضوع Bathroom زیر و رو کردم و دست آخر هم چیزی که می خواستم پیدا نشد. این شد که از همه ی آنها به این عکس بسنده کردم. حمامش کوچک است، خبری از صابونها و لوسیونها و شمع و ستاره ی دریایی نیست؛ اما حداقل پنجره دارد. آنهم به دریا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر