۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

یک عاشقانه ی آرام - یک

این پست با دو احتمال روبروست؛ یا به شکل غیر منتظره ای رمانتیک خواهد بود و یا بسیار لوس و بی مزه. در هر حال چیزی که شما باید بدانید این است که این پست نیتش خیر است و خدای نکرده می خواهد کاربردی باشد و منجر به آفرینش احساس خوبی شود خیر سرش. پس سعی کنید که مراعاتش را بکنید و اگر دیدید خیلی لوس و بی مزه شده، به رویش نیاورید. یا مثلا خیلی سریع به روی نویسنده اش بیاورید تا هر چه زودتر پاکش کند مثلا.

این پست را از دو سال پیش می خواهم بنویسم. اگر اشتباه نکنم زمستان 89 بود؛ همینطور که داشتم پله های غذاخوری دانشگاه را پایین می رفتم، یک دفعه این ایده به ذهنم رسید که حالا که هیچکدام از ایده های عشقولانه ام به درد خودم نخورد و نتوانستم هیچوقت عملیشان کنم، چطور است که بروم در وبلاگم بنویسمشان شاید یک مستحقی (!) از آنجا رد شد و این ایده ها به دردش خورد! حالا نه اینکه فکر کنید من کپسول ایده های عاشقانه ام ها، حتی ممکن است الان که یک چشمه اش را ببینید از کل جریان ناامید شوید، ولی همان سه چهار ایده ای که در ذهنم بود، یکجور غم انگیز به نظرم حیف بود که هرگز عملی نشد و هیچ "او"یی را خوشحال نکرد!

بعد نمی دانم چطور شد که در همان حین یک ایده ی جدیدی هم به ذهنم رسید که مطمئنا هیچوقت خودم نخواسته بودم عملی اش کنم، ولی همین طوری دلم خواسته بود که بیایم به بقیه توصیه اش کنم. و آن هم این بود که وقتی کاملا مطمئن شدید که آنقدر دوستش دارید که می خواهید با "او" (مذکر/مونث) ازدواج کنید، و او هم به قدری دوستتان دارد که به پیشنهاد ازدواجتان فکر کند، و البته همه ی اینها را هم از دیدارهای مکرر و گفت و گوهایتان دریافته اید نه از روی حدس و گمان، یک شب ساعت 4 بامداد، بین 3 تا 4 بامداد، زمانی که کاملا نصفه شب و بی موقع باشد، به او زنگ بزنید و همینطور که نگران و خوابالود می پرسد که چه اتفاقی افتاده که آن موقع شب زنگ زده اید، جواب بدهید که می خواستید چیزی بپرسید که خیلی مهم بوده و نمی توانسته اید تا فردا صبح صبر کنید؛ و بعد که پرسید چی؟؛ شما هم بپرسید که آیا با شما ازدواج می کند. و بعد از این مردم آزاری (محبوب آزاری)ِ دلچسبتان با نیشهای تا بناگوش باز منتظر واکنش بمانید. واکنش او دو حالت دارد: یا فحش می شنوید و یا فحش می شنوید. فقط باید گوشهایتان را تیز کنید که متوجه لحنش بشوید؛ اگر به توصیه ها درست عمل نکرده باشید و کسی را انتخاب کرده باشید که کلا روابطتان تا به الانش هم از روی سوءتفاهم پیش می رفته و نه احساس و علاقه، لحن فحشها کاملا جدیست و باید به فکر یک برنامه ی عذرخواهی درست و حسابی باشید. ولی اگر او "خودش" باشد و اشتباه نگرفته باشید، لحن فحشهایش، کاملا شاد و سرخوش است! و هیچوقت هم این دیوانگی قشنگ شما را فراموش نمی کند. 

تذکر 1: سعی کنید پیش از این اقدام خطرناک، مطمئن شوید که طرف مقابلتان، از آن دسته آدمهایی نیست که اگر کسی خوابشان را به هم بزند، از قالب انسانیشان خارج شده، و به جانورهای خطرناکی تبدیل می شوند!
تذکر 2: همچنین مطمئن شوید تماس شما، کل خانواده ی طرف را از خواب بیدار نمی کند و او یک فضای اختصاصی را برای خودش دارد که بتواند در آنجا با خیال راحت از تماس و پیشنهاد شما ذوق کند.
یک پیشنهاد: البته فکر این را باید خیلی قبلتر از اینها می کردید، ولی در کل سعی کنید برایش کسی باشید که همین که اسم شما را روی صفحه ی موبایل/تلفن دید، آنقدر برایش مهم باشید که پاسخ بدهد!
پی نوشت با ربط: همینکه داشتم این را می نوشتم یاد یک توصیه ی عجیبی افتادم که قبلترها یک جایی میان توصیه هایی برای خواستگاری، خوانده بودم. یکی از توصیه هایش این بود که به کسی پیشنهاد ازدواج بدهید که مطمئنید پاسخش مثبت است! که این هم در نوع خودش خیلی جالب بود! و من به واقع نمی دانم چه میزان از حماقت، نویسنده را به این توصیه واداشته بود. در مورد این توصیه ی خودم هم خواستم خاطرنشان کنم که با همه ی این اقدامات پرخطر شما، طرف مقابل ممکن است جواب منفی بدهد؛ حتی در حالی که خیلی هم دوستتان دارد و خیلی هم از پیشنهادتان خوشحال شده. التفات داشته باشید که "بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد"؛ بله.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر